آصره

آصره : آنچه سبب عاطفه و پيوستگي ميان كسي با كسي ديگر می شود از خويشی و قرابت يا نيكي و احسان

حسن یوسف

 

نخستين مظهر و نشانه‏ي کوثر که بر دامان پاک فاطمه‏ي اطهر (سلام الله عليها) پا به عرصه‏ي گيتي نهاد امام حسن عليه السلام بود. نشانه‏اي از تجلي مقدس‏ترين پديده‏اي که از خجسته‏ترين پيوند برين انساني، نصيب حضرت محمد صلي الله عليه و آله، علي مرتضي عليه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) گرديد.

تولد و کودکي

فرزند گرامي رسول الله و نخستين نوه‏ي او در مقدس‏ترين ماه‏هاي سال قمري يعني پانزدهم رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود. امام مجتبي عليه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله عليها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکي از نبوغ سرشاري برخوردار بود وي با حافظه‏ي نيرومندش، آياتي را که بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نازل مي‏شد، مي‏شنيد و همه را حفظ مي‏کرد و وقتي به خانه مي‏رفت‏براي مادرش مي‏خواند و حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آن آيات و سخنان رسول الله صلي الله عليه و آله را براي حضرت علي عليه السلام نقل مي‏کرد و علي عليه السلام به شگفتي مي‏پرسيد: اين آيات را چگونه شنيده است؟ و زهراي مرضيه مي‏فرمود: از حسن عليه السلام شنيده‏ام.

به داستاني در اين مورد توجه کنيد:

«روزي علي عليه السلام پنهان از ديدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببيند فرزندش چگونه آيات را بر مادرش تلاوت مي‏کند.

امام حسن عليه السلام به خانه آمد و خواست آيات قرآن را براي مادرش بخواند; ولي زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسيد، گفت: مادر جان! گويا شخصيت‏بزرگي در اين خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز مي‏دارد» .

درس اخلاق

از امام مجتبي عليه السلام خواستند که سخني و مطلبي درباره‏ي اخلاق نيکوي پيامبر صلي الله عليه و آله بگويد. او فرمود:

هر کس نيازي به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله مي‏برد حاجتش رد نمي‏شد و هرچه در توان داشت ‏براي رفع نياز مردم به کار مي‏برد و شنيدم پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بين او و آتش دوزخ ديواري ايجاد مي‏کند.

امام حسن عليه السلام از منظر رسول الله (ص)

آنچه از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد حضرت مجتبي عليه السلام بيان شده است چنين است:

«هر کس مي‏خواهد آقاي جوانان بهشت را ببيند به حسن عليه السلام نگاه کند» .

«حسن گل خوشبويي است که من از دنيا برگرفته‏ام‏».

 «خدايا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» .

 

* شبي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله نماز عشاء مي‏خواند و سجده‏اي طولاني به جا آورد. پس از پايان نماز، دليل را از حضرتش پرسيدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت‏بودم که پياده‏اش کنم.

انس بن مالک نقل مي‏کند که: رسول الله صلي الله عليه و آله درباره‏ي امام حسن عليه السلام به من فرمود:

اي انس! حسن فرزند و ميوه‏ي دل من است، اگر کسي او را اذيت کند، مرا اذيت کرده و هر کس مرا بيازارد، خدا را اذيت کرده است.

زينب دختر ابو رافع مي‏گويد: حضرت زهرا (سلام الله عليها) در هنگام بيماري رسول الله صلي الله عليه و آله هر دو فرزندش را نزد پيامبر آورد و فرمود: اينان فرزندان شما هستند. اکنون ارثي به آنان بدهيد. حضرت فرمود:

                         «شرف و مجد و سيادتم را به حسن دادم و شجاعت وجود خويش را به حسين بخشيدم‏» .

اسوه‏ي بزرگواري

امام حسن در طول زندگي پر برکتش همواره در راه هدايت و ارشاد مردم گام بر مي‏داشت و شيوه‏ي برخوردش با عموم مردم - حتي دشمنان - چنان جالب و زيبا بود که همه را به خود جذب مي‏کرد.

مورخين نوشته‏اند «روزي امام مجتبي عليه السلام سواره از راهي مي‏گذشت. مردي شامي بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتي که فحش‏هايش تمام شد، امام عليه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خنديد و گفت: اي مرد! فکر مي‏کنم در اين جا غريب هستي... اگر از ما چيزي بخواهي، به تو عطا خواهيم کرد. اگر گرسنه‏اي سيرت مي‏کنيم، اگر برهنه‏اي مي‏پوشانيمت، اگر نيازي داري، بي‏نيازت مي‏کنيم، اگر از جايي رانده شده‏اي پناهت مي‏دهيم، اگر حاجتي خواسته باشي برآورده مي‏کنيم، هم‏اينک بيا و مهمان ما باش. تا وقتي که اين‏جا هستي مهمان مايي...

مرد شامي که اين همه دل‏جويي و محبت را از امام مشاهده کرد به گريه افتاد و گفت:

«شهادت مي‏دهم که تو خليفه‏ي خدا روي زمين هستي و خداوند بهتر مي‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پيش از اين، دشمني تو و پدرت را به سختي در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترين خلق خدا مي‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پيروان امام عليه السلام به شمار آمد و تا هنگامي که در مدينه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.  

اسوه‏ي ايثارگري

يکي ديگر از صفات برجسته‏ي امام مجتبي عليه السلام انفاق و بخشش بي‏سابقه‏ي اوست.

تاريخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن عليه السلام دو بار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارايي‏اش را به دو نصف کرده، نيمي را براي خود گذاشت و نصف ديگر را در راه خدا انفاق کرد. امام حسن عليه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل‏هاي دردمندان و اميد تهيدستان بود، هيچ گاه نشد که فقيري به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالي برگردد.

امام حسن مجتبي عليه السلام بعد از پدر

پس از آن که حضرت علي عليه السلام در محراب عبادت خون خويش را به پاي درخت توحيد نثار کرد امام مجتبي غمگين در سوگ اسوه‏ي صبر و بردباري، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازي از سخنانش فرمود:

«شب گذشته مردي از اين جهان در گذشت که هيچ يک از پيشينيان - در انجام وظيفه و اعمال شايسته بر او سبقت نگرفتند و از آيندگان نيز کسي را ياراي پا به پايي او نيست... و سپس فرمود: علي عليه السلام در شبي رخت از جهان بست که در آن شب عيساي مسيح به آسمان عروج کرد، يوشع جانشين موساي پيامبر نيز در آن شب درگذشت. پدرم در حالتي دنيا را ترک کرد که هيچ سيم و زر و اندوخته‏اي نداشت.

در اينجا، امام گريست و مردم نيز هم صدا با حضرت مجتبي عليه السلام گريستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشيرم، من پسر نذيرم، من از خانواده‏اي هستم که خداوند دوستي آنان را در کتاب خويش (قرآن) واجب کرده است آن جا که مي‏فرمايد:

«قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسنا..» .

بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم در خواست نمي‏کنم جز دوست داشتن نزديکانم [ اهل بيتم] ; و هر کس کار نيکي انجام دهد، بر نيکي‏اش مي‏افزاييم‏» .

بر اين اساس دوستي ما - خاندان - همان حسنه و خوبي است که خداوند بدان اشاره کرده است. سپس بر جاي خود نشست.

در اين هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: اين فرزند پيامبر شما و جانشين امام علي عليه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بياييد و با او بيعت نماييد!

مردم گروه گروه به سوي حضرت مجتبي عليه السلام روي آوردند و بيعت کردند. سپس امام عليه السلام خطبه‏اي بيان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پيامبر و اولي الامر تاکيد شده بود و مردم را از پيروي شيطان برحذر داشت و اهميت ايمان و عمل خير را يادآور گرديد .

امام مجتبي عليه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگي با مردم بيعت کرد و با آن‏ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنيد، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنيد و آن‏ها قبول کردند  .

در ضمن امام عليه السلام نامه‏اي به معاويه نوشت و او را دعوت به بيعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره‏ي جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعيت ‏برخورد خواهد کرد و در مورد دستگيري و اعدام دو جاسوس وي به او هشدار داد . معاويه در پاسخ امام نوشت:

... من از تو سابقه بيشتري دارم، پس بهتر آن که تو پيرو من باشي. من نيز قول مي‏دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بيت‏المال عراق است در اختيار تو خواهم گذارد... و چنين بود که معاويه از پذيرش حق امتناع ورزيد و نه تنها از بيعت‏ با امام خودداري کرد، بلکه عملا به طرح توطئه عليه حضرت پرداخت و با فريب و تطميع، افرادي را برانگيخت تا نسبت ‏به قتل امام اقدام نمايند و سرانجام اين امام مظلوم در خانه ی ‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جاي اين که نوشي براي مولي باشد نيشي شد که جگر امام مجتبي عليه السلام را پاره کرد.

امام عليه السلام با دسيسه معاويه مسموم گرديد... و پس از چهل روز در روز بيست و هشتم ماه صفر سال پنجاه هجري به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد. چونان خورشيدي در دل زمين  .

 

 


گزارش تخلف
بعدی